تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»

ساخت وبلاگ

یه جمله دیدم خیلی به دلم نشست

حالا مینویسم نمیدونم برداشت شما چیه

شاید شما هم خوشتون بیاد..

" اگه دلت برای کسی تنگ میشه

دلیل نمیشه اونو به زندگیت برگردونی

دلتنگی بخشی از رفتنه...." تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...

ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 25 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:58

دیشب خوابم نبرد چون دیروز کل تایم فوتبال را من خوابیده بودم تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 23 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:58

از وقتی علی میره پیش دبستانی فوق العاده شیطنت هاش بیشتر شدهقبلش بچه لجباز و شلوغی بود الان ضریب این رفتارها چند برابر شدهحس میکنم چون تو مهد انرژیش به طور کامل تخلیه نمیشه میخواد تو خونه تلافی کنه امروز بین این شیطنت ها اول زد شلف اتاق خودشون را شکستبعدش یک میز کوچیک بود روش آباژور میزاشتم اونم شکست اخریشم که فنجون شکستجالب بعد از شکستن وقتی دعواش میکنم میخندهو اصلا آروم نمیشه فکر میکنم لذت هم می بره گفتم شاید حوصلش سر رفته باهاش بازی کردم فیلم دیدیم ولی فرق نداره چه بهش توجه بشه چه قهر کنم و تنبیه بشه اون بازم کار خودش را میکنه این وسط سجادم اذیت میکنه و اون مدام یا باهاش دعوا میکنه یا مامان مامان میگه و منی که دلم میخواد از خونه فرار کنم ....امشب مامان و بابام و اینا اومدنعلی که همیشه از داداشم خجالت میکشه یهو شروع کرد رقصیدن و میگه دایی بهم شاباش بده تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 21 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:58

روز شلوغی را تموم کردم بعد از تایم اداری ناهار را خونه بابا بودیم همسر و دوستش رفتند برا نصب آبگرمکن جدید من و داداشم و آبجیم رفتیم برا خرید گوشی بالاخره با کلی پرسش و پاسخ ی چی پیدا کردیم که آبجی کوچیکه پسندیدولی لعنتی چقدر قیمت ها بالا رفته تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 19:48

روزهام شدیدا نوسانی هستبا حال خوب شروع می کنم مخصوصا دیدن علی، بوسیدنش، رسوندنش خوابیدنش تو ماشینامروز معلمش وقتی دید خوابش میاد بردش تو کلاس تا به جای صبحگاه بخوابهانرژی که صبح ها از علی و کارهاش می گیرم خیلی عالیهبا وجود غرغرهاش و لجبازی هاش انرژی دریافتیم از سمت علی شدیدا مثبتهبعدش با انرژی منفی ورود به محل کارم روبرو میشمهر کاری میکنم نمیتونم بوی اسپندی که با مواد مختلفی قاطی شده و شدیدا ازار دهنده است را تحمل کنممخصوصا اینکه بارها تذکر دادیم به اون خانم که لطفا این کار را انجام ندهمخصوصا زمستونها که دربها بسته است و ساعت ها این بو داخل این فضا میمونهکلا دیدن برخی همکارا انرژی منفی میده حتی الان که مستقیم میام داخل اتاق خودم و نمیرم پیششون برای سلام و علیک کردنگوش دادن اهنگ های مورد علاقم و شروع کارم تا وقتی بهم زور نگن انرژی مثبت بهم میده ولی خب در کنارش تبعیض های مدیریتی و اتفاقات مختلف منفی که مامان تو تماسهاش بهم میگه دوباره انرژی منفی را القا می کنندساعت 12 تا یک تایم استراحتم هستخوندن نماز و خوردن ناهار و پیاده روی و کمی مطالعه که به خاطر پیاده روی به روزی ده دقیقه کاهش پیدا کرده شدیدا حالم را خوب میکنه این زمان بهترین زمان برای دریافت انرژی های خوب اطرافم هست ولی بعدش مجدد ورود به محل کار البته این ساعت انرژی منفی خیلی کمتر از صبح هست تا ساعت دو و نیم که گوشیم موزیک الهه ناز را پخش میکنه و متوجه میشم همسر اومده دنبالم تا بریم خونهبودن کنار خونواده و دیدن پسرها بعد از 8 ساعت زیادی خوب و قشنگه مخصوصا دیدن سجاد که جدیدا خودش یک سری کارها را انجام میده مثل درست کردن نیمرو، درست کردن نودل، اماده کردن وسایل ناهارخیلی خوبه وقتی کنار هم میشینیم پای یک سفره. فوق العاده لذت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 19:48

سه تا کامنت داشتم دو تاش خصوصی

باور نمی کنید چقدر حالم خوب بود بعد از خوندن این 3 تا کامنت

ممنون از همتون

نوشته شده در سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 13:50 توسط اف.شین :

تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 19:48

بعد از دو هفته رفتم پیش کارشناس تغذیه اماخلاقش ماهه، ماهخوش برخورد، صبور و کلا پر از انرژی مثبتانقدر ازم تعریف کرد و روحیه داد نزدیک بود آخرش بپرم ماچش کنممیگه دو هفته پیش که اومدی با چیزهایی که گفتی با خودم گفتم نهایتا نیم کیلو کم کنه تازه اگه بتونه نیم کیلو را کم کنه هم هنر کرده ولی تو عالی بودی ۳ و نیم کیلو کم کردیمیگم تازه خانم دکتر هنوز نه ورزش داشتم باهاش نه پیاده روی زیادی در حد روزانه نیم ساعت کلا پیاده روی کردممیگه آفرین خودت را اذیت نکن ریز ریز به تایمت اضافه کنبرنامم را سخت تر کرد ولی پرسید اگه دیدی اذیت میشی بهم زنگ بزن برات ویرایش کنمآخه بهش بگو به حدی تو خوبی که مگه میتونم اذیت شم فقط به عشق اینکه دوباره دو هفته دیگه برم پیشش و شوق و ذوقش را ببینم حتما مراعات میکنمیک کوچولو بیشتر کم کنم میرم باشگاه فعلا واقعا در توانم نیست خیلی انرژی میبره به خاطر وزن زیادمنمیدونم چرا تا من موفق میشم به کاهش وزن همسر انرژی منفی میدهگاهی فکر میکنم دلش نمیخواد وزنم بیاد پایین تا بهونه داشته باشه برا سرکوفت و ...♥ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ ساعت 0:44 توسط اف.شین : تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 25 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 12:46

دقیقا آخر ماه که میشه واریزی های صندوق شروع میشه و حساب کتاب‌های منم شروع میشهحالا این وسط هی دوستان لطف می کنند تماس میگیرن ما چک دادیمما نیاز داریم و ... با وجود اینکه اولش شرط کردم که وام ها ۵ ماه بهشون داده میشه ولی خب اخلاقم را می دونند پول واریز بشه من وام را دادم و اصلا نگه نمیدارم تو حسابم حالا هی من پیام میدم دوستان قسط واریز شه، کو گوش شنوا ...بعد می‌رسیم به مرحله پیام داخل پی‌وی هاشونبازم هستند عده زیادی که توجه نکنندبعد از اون نوبت به پیام از طریق پیامک و نهایتا تماسالبته اینم بگم حرف ۲۵۰ میلیون پول هست خدایی من نهایتا ۲۰ تومن را دیر دریافت کنم بقیه اعضا روتین واریز می کنند و پیامک میدن و تمام...لذتی که موقع دادن وام بهم دست میده شاید هزار برابر بیشتر از هر لذت دیگه باشهکار خوبه خدایی باشه اونوقت طعمش عالیه♥ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 23:45 توسط اف.شین : تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 20 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 12:46

۲۹ آبان بهمون حقوق دادند الان تو کارتم ۱۷ هزار تومن بیشتر نیست

داستان حقوق ما دقیقا شبیه رفتن مدرسه تو ابتدایی بود که یک هفته می رفتیم به عشق جمعه و نهایتا جمعه شبیه برق و باد می گذشت..

نوشته شده در پنجشنبه دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 17:47 توسط اف.شین :

تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 20 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 12:46